روزى از همان روزها ، چند تن از فرماندهان تیپ 17 على بن ابیطالب (ع) بمنظور بازدید از خط پدافندى نیروها و ارزیابى و شناسایى منطقه جهت اجراى عملیات رمضان در چند روز آ ینده ( البته ما بعد از آغاز عملیات ، به علت حضور و بازدیدفرماندهان پى بردیم ) به موقعتت ما آمده و هر کدام از آنها مشغول کارى بودند .
فرد خوش سیما و جوانى که ملبس به لباس خاکى بسیجى بود ناگهان سنگر ما را مورد بررسى و بازدید قرار داده و اظهار داشت :
« این سنگر خیلى طول دارد ، در مواقع اضطرارى نمى توانید از آن بخوبى استفاده کنید و... » من با تصور اینکه ایشان از فرماندهان نبوده و شاید از رزمندگان نزدیک و اطراف خودمان باشد در پاسخ او به شوخى گفتم :
« شما کارى به این کارها نداشته باشید . این به خودمان مربوط است ... » در این لحظه ، مسؤول محور وقت حاج قاسم رضایى[سردار سرتیپ پاسدار حاج قاسم رضایی اصالتا اهل ابهر (شناط)واز پاسداران قدیمی سپاه ناحیه ابهر بوده و مسوولیت های مختلفی را در سپاه و نیروی انتظامی بعهده داشته اند که از آخرین مسوولیت های بعد از جنگ ایشان می توان به فرماندهی علوم و فنون مقاومت بسیج ، فرماندهی پادگان های آموزشی ، فرماندهی آموزش نیروی مقاومت بسیج ف فرماندهی پادگان آموزشی نیروی انتظامی ، فرماندهی آموزشی نیروی مقاومت بسیج و فرماندهی قرارگاه های عملیاتی نیروی انتظامی اشاره کرد] تلویحاً مرا متوجه اشتباهم کرد ولى باز هم بطور دقیق منظورشان را نفهمیده و آن فرد بسیجى را نشناختم تا اینکه آنها از سنگر ما دور شدند.و همان موقع بغل دستی ام به من گفت که او حاج آقا مهدی است.
پس از رسیدن آقا مهدى ، سریعا جلو رفته و عرض کردم : «حاج آقا مرا ببخشید . خیلى عذر مى خواهم ، قصد اسائه ى ادب نداشتم ... من شما را نشناختم و... » لیکن او با تبسم و مهربانى خاصى ، دستى بر سرم کشید و گفت :
«خواهش میکنم ،خداببخشد،مسأله مهمى نبودو...» .
من با رفتار و برخورد محبت آمیز این فرمانده ى عزیز ، دریافتم که ایشان از اخلاص کامل و مراتب بالاى اخلاقى و اسلامى برخوردار هستند.
آقا مهدى زین الدین و امثال او با حسن اخلاق و شیوه ى رفتارى خود ، روح معنوى بلندى به هشت سال دفاع مقدس بخشیدند که در این میان نام خود را نیز در صفحه ى روزگار جاودانه ساختند.
منابع : کتاب مردان نبرد ،مولف پرمیز بهرامی