یک روز با طرح و برنامه قبلى گروهان تأمین و پایگاه ، براى مسدود ساختن راه بازگشت دشمن به دل کوه زدیم ، از محلهایى عبور مى کردیم که دور از انتظار نیروهاى کومله و دمکرات بود و شاید تا آن روز پای نیروهاى خودى نیز به آنجا نخورده بود . فرمانده دسته ضربت در بین مسیر مأموریت ، تذکرات مهمى جهت اجراى کمین و بدام انداختن نیروهاى دشمن بما دادند ، همچنین اضافه کردند : بچه ها امروز لحظات مرگ و زندگى است ؛ شاید راه برگشتى وجود نداشته باشد . همه شما باید مصمم باشید و از خود رشادت بخرج دهید . اگر خواست خدا باشد انشاالله دشمن را چنان غافلگیر خواهیم نمود که دیکر جرات تردد در این منطقه را نداشته باشد.
سرماى حاکم بر منطقه و غلتیدن در برفها انگشتان دست و پاهایمان را بى حس کرده بود ، شاید دیگر همرزمانم نیز مثل من توان چکاندن ماشه را نداشتند ، در دل کوه و نزدکى دشمن هزار و تصویر از دنیا و آخرت در چشمانمان حلقه زده و هرکس به نقطه خاصى خیره شده بود ؛ در این میان صداى فرمانده دسته بلند شد که : بچه ها امانشمان ندهید .. با دست پاچگى بطرف نیروهاى دشمن آتش گشودیم و به یارى خداوند در اندک زمان باور نکردنى 4نفر از عناصر ضد انقلاب را به درک واصل نموده و 8نفر باقى مانده را که 5 نفر از آنها بشدت زخمى شده بودند به اسارت درآوردیم .
سرانجام نیروهاى دشمن درمجموع با تعداد 9کشته و 5زخمى در مقابل نیروهاى اسلام شکست خوردند . با انجام این عملیات تعداد 24نفر از نیروهاى ما که در اسارت دشمن بودند آزاد گردیدند . صحنه شیرین زمانى بود که اسراى ازاد شده متوجه شدند ما از گروهان خود انها هستیم به همین جهت از شدت ذوقشان همدیگر را در اغوش گرفته و گریه مى کردند ناگفته نماند که در طى این درگریها چند تن از همرزمان ما نیز شهید و مجروح گردید .
منابع :کتاب یاد یاران ، مولف پرویز بهرامی